دلتنگی های یک غریبه درغربت

متن مرتبط با «شعری از کاظم بهمنی» در سایت دلتنگی های یک غریبه درغربت نوشته شده است

شعری از هوشنگ ابتهاج

  • مشخصات وب عشق با دانش متمم میشود...هرکه عاشق شد معلم میشود.محمد جان، آرام جانم وقتی نبودی فارغ از تمام زندگی بودم آسمان دلم ابری و غبارگرفته بود اما با آمدنت لبخندی بر لبانم نشاندی و پرنده های عشق را در آسمان دلم به پرواز در آوردی و غریبانه آسمانم را رنگ بهاری زدی . در زمانی که هیچ اتفاقی در زندگیم نمی افتاد تو اتفاق غیرمنتظره ای بودی که زندگیم را متحول کردی . نازنینم هرگز از دروازه دلم پایت را بیرون مگذار که بدون تو مرا دمی نخواهد بود .دوستت دارم بی نهایت بسـم الله الرحمن الرحیـموَ إِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَبِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُــوا الـــذِّكْرَوَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّاذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينهــــی فلانـــــــــــــــــــــ ــــــــی…عاشقـــــــانه های مــــرا بـــه خـــــودت نگیـــــر،مخـــــاطب مــــن،معشـــــوقـــه ایــست کـــهوجـــودش رابه دنیـــــایی نمیـــــدهــــم…فاطمه هستم،ساکن دزفول ؛از بازدید شما نهایت سپاس را دارم، کارشناس آمار هستم و دبیر ریاضی، ولی عاشق نوشتن...علاوه بر فضای رمانتیک وبلاگم در حد توان پاسخگوی سوالات تخصصی شما هستم (آمار و احتمالات ، ریاضیات و سوالات مرتبط با برنامه های spss و minitab و R و .... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باز هم آمده ام که بنویسم..

  • مشخصات وب عشق با دانش متمم میشود...هرکه عاشق شد معلم میشود.محمد جان، آرام جانم وقتی نبودی فارغ از تمام زندگی بودم آسمان دلم ابری و غبارگرفته بود اما با آمدنت لبخندی بر لبانم نشاندی و پرنده های عشق , ...ادامه مطلب

  • از دور سلام

  • عشق با دانش متمم میشود...هرکه عاشق شد معلم میشود.فاطمه هستم 22 ساله ساکن دزفول ؛از بازدید شما نهایت سپاس را دارم، کارشناس آمار هستم و دبیر ریا, ...ادامه مطلب

  • شعری از فروغ فرخزاد

  • ..پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!من که بیدار شدم,این همه فریاد نزن! توی ذهن تو نماز است فقط! میدانم پدرم! چشم! فقط داد نزن!میخوانم! من از امروز,مسلمانِ مسلمان,باشد! کار هر روز وشبم خواندن قران,باشد!  هر چه گفتی تو قبول است,فقط راضی باش پدرم! جان علی از پسرت راضی باش کاش بنشینی و یک لحظه فقط گوش ک, ...ادامه مطلب

  • شعری از کاظم بهمنی

  • شعر اول از کاظم بهمنی:  پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم داشتم یک عصر بر می‌گشتم از عبدالعظیم ازهمان بن بست باران خورده پیچیدم به چپ از کنارت رد شدم آرام، گفتی: مستقیم! زل زدی در آینه اما مرا نشناختی این منم که روزگارم کرده با پیری گریم رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم بخت بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق گفت مجری بعد" بسم الله الرحمن الرحیم:" یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب و جوان خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم: "سعی من در سربه زیری بی گمان بی فایده ست تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم" شیشه را پایین کشیدی، رند بودی از نخست زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز: "با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم" گفتم آخر شعر تلخی بود ، با یک پوزخند گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم   شعر دوم :جوابیه شاعری ناشناس بر شعر کاظم بهمنی:  در کناری منتظر بودم حدودا پنج و نیم تا که پیچیدی به چپ، آرام گفتم: «مستقیم» زل زدی در آینه، دیدم، به جا آوردمت یادم آمدم روزگاری را که رفتی با نسیم رادیو را باز کردی تا سکوتت نشکند,شعری از کاظم بهمنی,شعر از کاظم بهمنی,شعری زیبا از کاظم بهمنی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها