27 بهمن

ساخت وبلاگ
امروز 27 بهمن 1395

یه صبح دیگه، یه صدایی توی گوشم میگه، ثانیه های تو داره میره، امروزو زندگی کن، فردا دیگه خیلی دیره

با صدای این ترانه از خواب بیدار شدم، نگاهی به آینه انداختم، برق شوق و انرژی از چشمانم میدرخشید، با خود میگفتم امروز هم خواهد گذشت، پس باید تلاش کنم به بهترین وجه ممکن بگذرد، زنگ تلفن همراهم به صدا درآمد، عاقای شوهر بود،با صبح بخیر گرم و صدای پرانرژی اش حال خوشم خوش تر شد...

برای چند لحظه غرق در افکار و آرزوهای دوست داشتنی شدم، امروز نیز بسان دیروز خدا را شاکرم که زنده ام و نفس میکشم و همسری دارم به سادگی آب روان ،  اندکی بعد صدای پدر مرا به دنیای واقعی سوق داد، این خواب تمومی نداره بیا صبحانه بخور، نون گرم با آش آبادی خوردن داره ها...

من به فدای روحیه ی بی نظیرت چشم الان میام

خداروشکر برخلاف ماه های گذشته، تمام حرکات و رفتار های آدم های اطرافم، حتی اشیا اطرافم، برام دوست داشتنی و لذت بخش شدن...

 واپسین روزهای بهمن ماه هم در حال گذرند، انقدری تو این روزها داره بهم خوش میگذره ک دوست دارم دستشون رو بگیرم و بگم، حالا کجا با این عجله، یکم یواش تر بگذرید، بهم اجازه بدید بیشتر لذت ببرم، رخصتم بدید بیشتر بخندم، دوست دارم داد بزنم بگم دیدی گفتم، دیدی گفتم من به آمدن روزهای خوب ایمان دارم ، اینم روزهای خوب، دیگه از خدا چی میخوای ؟؟؟؟؟؟؟

خدایا تو قسم میدم به بزرگی حضرت فاطمه که عشق میان قلب من و همسرم رو پ، روز به روز دوست داشتنی تر و پایدار تر و ابدی بگردان. 

همین و دیگر هیچ 

دلتنگی های یک غریبه درغربت...
ما را در سایت دلتنگی های یک غریبه درغربت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6payizekhatereham2 بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 1:36